-
این شنبه !
شنبه 24 مردادماه سال 1394 16:17
خودم می دانم این روزها بی نمک شده نمک که داشته باشدشناور می مانیم فرو نمی رویم ! امروز شنبه است، مثل همه شنبه ها که دست و پای آدم ها بسته است. مثل همه برنامه های کذایی که باید از شنبه شروع شوند این شنبه هم بلاخره دیر یا زود می رسید. اصلن این شنبه نه یک ... شنبه دیگر ! هر چه سعی می کنم عاشق لحظه هایم باشم، عاشق تمام...
-
آغاز دهه چهارم !
شنبه 24 مردادماه سال 1394 14:15
این روزها خیلی به گذشته بر می گردم به مسیر 30 ساله ای که گذرانده ام، به راهی که در پیش رو دارم، به تمام داشته ها و نداشته هایم. طعم شیرین رویاهایی که داشتم و حالا بخشی از واقعیت زندگیم هستند، دوباره مزه مزه می کنم. یاد شکست ها و اشتباهات و ناکامی هایم هنوز ته زبانم را تلخ می کند. خوب یا بد 30 سال را گذرانده ام....
-
به بهانه روز تولد !
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 09:20
دلم یک جشن خودمانی می خواهد، خودم و خودم. جشنی بدون هیچ یک از محدودیت های جامعه و آدم ها، بدون هیچ نظم و قانونی. دلم همان خیابان همیشگی را می خواهد برای قدم زدن، همان کتاب فروشی همیشگی را برای گشتن بین کتاب ها و همان نیمکت همیشگی پارک را برای فکر کردن می خواهم. می خواهم فقط همین یک روز فکر کردن به زمان را کنار بگذارم،...
-
برشی 15 دقیقه ای از صبحی از زندگی من !
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 09:49
1- پاهایی که هر روز از خانه بیرونش می کنم و دلی که زورم به بیرون کردنش نمی رسد و بی من در خانه جا می ماند. 2- پیرمردی روزنامه فروش که با لباسی مندرس و پاهایی خسته در خیابان می چرخد و چشمش در پی دستی است تا روزنامه ای بخرد و درد نان او را کمتر کند. 3- زن مسافرکشی که پشت فرمان پرایدی نشسته و حتی با لحن صدایش هم سعی می...
-
طاقت بیار این راه رو !
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 15:05
اپیزود اول : من تقریبن هیچ چیزی از جامعه شناسی نمی دانم و جز یک درس سه واحدی جامعه شناسی که در دانشگاه گذرانده ام، هیچ مطالعه ای هم در مورد جامعه شناسی نداشته ام، اما این را هم بگویم که من اگر چه جامعه شناس نیستم ولی جامعه شناسان را دوست دارم (:دی) و به نظرم در ایران و جامعه ما کارشان باید جزء مشاغل سخت باشد. آخر چه...
-
عشقولانه
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 12:07
گاهی طعم بزرگترین لذت زندگی را وقتی می چشی که برای او اس ام اس می فرستی : دو سیب و یگ گلابی دوست دارم حسابی . . و . . جواب می دهد : سه سیب و شش بستنی دوست دارم خواستنی
-
اینگونه برنامه می ریزیم!
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 14:35
امروز یک برنامه محاسبه اقساط تسهیلات با تمام جزئیات سود و اصل و فرع و مالیات در اکسل نوشتم و یک عدد وارد کردم و با یک اینتر همه اطلاعاتی که نیاز داشتم را گرفتم. احساسم مثل وقتی بود که یک بازی کودکانه را می بردم، کلی انرژی گرفتم و بعد شروع کردم به وارد کردن اطلاعات قرارداد های دیگر و هر بار بیشتر از سرعت عمل و دقت و...
-
شتر دیدی، ندیدی!
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 17:23
شرکت ما یک شرکت تازه تأسیس است که دو سال پیش کارش را از صفر شروع کرد و غیر از تجربه کارمندانی که جذب شده بودند هنوز هیچ سیستم دیگری نداشت. دو ماه اول هر کدام از ما هم زمان و با هر تخصصی که داشتیم کار 5 نفر را می کردیم و از حقوق و دستمزدی هم خبری نبود و در نتیجه بیمه و مالیاتی هم به حساب دولت محترمه و مکرمه واریز نشد....
-
ایمان آوردن به اصل پارتو!
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 11:45
این آقای ویلفرد پارتو، اقتصاد دان ایتالیایی بود که اولین بار در سال 1895 با بررسی شرایط زندگی آن روزهای مردم ایتالیا به این نتیجه رسید که 20 درصد افراد جامعه ایتالیا، 80 درصد منابع ثروت را در اختیار دارند. بعد از اینکه پارتو این مسئله را در یکی از مقالات خود مطرح کرد خیلی از دانشمندان آن روزها شروع به بررسی این اصل در...
-
دل تنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست!
شنبه 6 آبانماه سال 1391 14:28
ساعت 13:40، شنبه 6 آبان پشت پنجره ایستاده ام و به خیابان نگاه می کنم، خیابانی شلوغ، پر از ماشین هایی که با سبز شدن چراغ راهنمایی می روند و تعدادی دیگر جایشان را می گیرند، ماشین هایی ارزان و گران قیمت، کهنه و نو که می آیند و می روند. باران شروع می شود، بارانی شدید، باران های پاییز خفه ام می کند، بغضم گرفته. از آن طرف...
-
پیرمرد استخوانی
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 14:27
این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است. یادم می آید چند وقت پیش در همین تلویزیون خودمان یک مستند پخش می شد درباره زندگی یک پیرمرد شکسته بند که اطراف کرمانشاه زندگی می کرد. می گفتند کلی مردم منطقه قبولش دارند و همه مریض های دست و پا شکسته و در رفته اشان را می آورند پیش این بنده خدا. از نظر من که تنها تخصصش این بود که...
-
گرت و خاک ذهنی
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 16:42
این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است. دیروز بعد از مدت ها توانستم آرشیو هایم در کامپیوتر قدیمی رومیزی خانه را ببینم و در این فولدر گردی یک فایل متنی با عنوان این جا جهان سوم است پیدا کردم، فکر می کنم خیلی از شما آن وقت ها آن را خوانده باشید. امروز هم اتفاقن روی میز یکی از همکاران مترجمم یک کتاب با عنوان فرهنگ...
-
وقتی که من عاشق می شم دنیا برام رنگ دیگست ...
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 09:20
این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است. از چند ماه پیش بنا به آشنایی با یک انسان دوست داشتنی (شاید زمانی یک مطلب بیوگرافی وار در موردش نوشتم.)، ذهنم درگیر موضوعاتی شده که شاید هیچ وقت قبل از این اتفاق با این جدیت به آن ها فکر نکرده ام، اینکه سبک و روش زندگی تک تک ما بر چه اساسی شکل گرفته؟!، مفهوم خوب و بد در ذهنمان...
-
عادت زدگی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 10:55
این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است. گاهی اوقات در پی مشکلات و اتفاقات ناخوشایند، وقتی که به بداخلاقی هایم دقت می کنم ریشه هایشان را بیشتر در یک سری عادت ها و تعصبات بی مورد می بینم، از این جهت می گویم بی مورد که بود و نبودشان اساسن در کیفیت زندگی تأثیری ندارد و مثل لباسی است که یک ملت، یک فرهنگ یا یک خانواده...
-
!!!
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 09:03
به دنبال جایگزینی : غم، تردید، سستی، خودخواهی، غرور، حسرت، پشیمانی، خشم، کینه، نفرت، ضعف و ناراستی با : عشق و اطمینان هستم.
-
در سراشیبی گیفنه شدن
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 12:40
از دیدگاه تئوری های مصرف اقتصادی، کالاهای اقتصادی سه نوع اند : 1- کالای پست که همراه با افزایش درآمد مصرف کننده تقاضایش کاهش پیدا می کند. 2- کالای لوکس که مصرف کننده با افزایش درآمدش بیشتر متمایل به مصرف آن می شود و در این بین دسته ی سومی هم از کالاها هستند که در این تعاریف نمی گنجند و درست بر خلاف منحنی تقاضا با...
-
به بهانه روز تولد
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 15:08
نظریه انتخاب طبیعی که داروین آن را در حین مطالعه پیرامون نظریه فرگشت (تکامل تدریجی) ارائه نموده، صحبت از روند ایجاد تغییر در موجودات زنده می کند تغییراتی که در طول زمان باعث می شوند انواعی که با محیط ناسازگارند، حذف شوند و انواعی که تغییراتشان آن ها را با محیط طبیعی سازگارتر کرده است، جای آن ها را بگیرند. امروز با یک...
-
خلوتگاه
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 15:01
حس تنهایی را اغلب دوست ندارم، دلم می گیرد از تنها بودن، بغض می کنم، اما خیلی وقت ها از همه که دلگیر می شوم و از زمین و زمان شاکی ام، تشنه تنها بودن و بی تاب گوشه و کنارهای پرخاطره ی درد و رنج هایم می شوم. راه می روم و می نشینم، راه می روم و می نشینم و فکر هم نمی کنم، فقط احساس می کنم، احساس تمام روزهایی را به یاد می...
-
توپولوژی مدیر و کارمندان نحیف
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 13:37
این روزها هر چه بیشتر به ساختار و ترکیب جامعه دقت می کنم بیشتر به این نکته می رسم که طبقات اجتماعی امان کمتر می شوند و فاصله اشان نسبت به هم بیشتر و متأسفانه تمام مسئولیت های اجرایی و و قدرت تصمیم گیری در کشور بر عهده طبقه بالایی هاست که آنقدر در بین ابرها غرق شده اند و تصویر زیبا از زمین می بینند که هیچ تصوری از...
-
سرآغاز
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 13:54
سال 84 اولین بار وبلاگ نویسی را تجربه کردم. آن روزها کودکی اجتماعی ام را می گذراندم و هدفم برقراری ارتباط بیشتر با دنیای بیرونم، تجربه کردن ارتباط از نوعی دیگر و بیشتر از همه این ها ثبت خاطرات روزانه ام بود. اما حالا که خوب تر به خودم و گذشته ام نگاه می کنم دیگر نه آن شور تجربه ارتباط از نوعی دیگر را دارم و نه حس و...