دلم یک جشن خودمانی می خواهد، خودم و خودم. جشنی بدون هیچ یک از محدودیت های جامعه و آدم ها، بدون هیچ نظم و قانونی.
دلم همان خیابان همیشگی را می خواهد برای قدم زدن، همان کتاب فروشی همیشگی را برای گشتن بین کتاب ها و همان نیمکت همیشگی پارک را برای فکر کردن می خواهم.
می خواهم فقط همین یک روز فکر کردن به زمان را کنار بگذارم، نه گذشته و نه آینده. و تمام لحظه های همین امروزم سرمست از شادی در حال می شوم. سرمست از تمام خوبی های خودم، از تمام بهترین های خودم بی هیچ دل خوری و سرزنشی، خودم را در آغوش می گیرم و می بوسم.
سلام دوست من
وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت دارم.
سلام دوست خوبم امروز با وبلاگت آشنا شدنم از محتویات وبلاگت بسیار خوشم آمد من هم یک وب سایت دارم همه جور چیزی توش فکر کنی پیدا میشه از موزیک بگیر تا فیلم و سریال حتما یه سری هم به من بزن حتما من منتظرتم آها راستی تا یادم نرفته یک قسمت هم تو سایت داریم برای تبادل لینک به نام تبادل لینک هوشمند حتما اگر دوست داشتی وبلاگت رو توش معرفی کن تا بازدید تو هم مثل من بره بالا دوستم حتما منتظرتم .
www.01.melodyhaa.in
به قول گیلکا : من مرا قوربان !!!!!!!!!!! D:
وقتی حصار غربت من تنگ می شود - هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن - گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
خوش به حالت که آرزوهات اینقدر ارزون و سهل الوصولند
ای فلانی زندگی شاید همین باشد......