این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است.
از چند ماه پیش بنا به آشنایی با یک انسان دوست داشتنی (شاید زمانی یک مطلب بیوگرافی وار در موردش نوشتم.)، ذهنم درگیر موضوعاتی شده که شاید هیچ وقت قبل از این اتفاق با این جدیت به آن ها فکر نکرده ام، اینکه سبک و روش زندگی تک تک ما بر چه اساسی شکل گرفته؟!، مفهوم خوب و بد در ذهنمان ناشی از چیست؟!، ریشه هنجارها، ارزش ها و قوانین نوشته و نانوشته برای زندگی ما در کجاست؟!
شاید برای رسیدن به پاسخ هر یک از این پرسش ها به سال ها زمان نیاز داشته باشیم، اما فکر کردن به هر کدامشان برای خود من نتایج مفیدی داشت و انگار قدم به قدم پیش می روم و خودم را بیشتر می شناسم و با این خودشناسی اشتیاقم برای اصلاح کج و ماوجی های ذهنی و رفتاری ام بیشتر می شود.
اگر بخواهم نتایج این خودشناسی را که هنوز هم در مراحل اولیه است، در چند جمله بگویم، 12-13 سال اولیه زیر بمباران تربیتی مذهبی و سنتی خانواده و مدرسه بودم، یکی دو سال طول کشید که رویم به انتقاد باز شود، یکی دو سال بعدی را هم درگیر اضافه و کم کردن باید ها و نباید هایم بودم و بعد هم شاید تا 20 سالگی یک "من" فرموله برای خودم داشتم که خیلی هم عاشقش بودم (از همین جا می فهمم که همیشه آدم مغرور و خودشیفته ای بودم.) و خارج از قالب تعریف شده ام کمتر رفتار کرده ام.
و اما حالا چند ماهی است بعد از پرسه زدن در تمام این خاطرات دلم یک "من" دیگر می خواهد، یک "من" عاشق، یک "من" که هیچ مرز و محدوده ای جز عشقش به تمام زندگی نمی شناسد و تمام نتایج این خودشناسی نصفه و نیمه ام شاید همین یک جمله باشد " تعهد آورترین قانون نانوشته انسان ها در تمام تاریخ فقط همین عشق است."
عشق واسه من یه معجزه است، تو لحضه های بی کسی
تو صبح سردم
مثل طلوع خورشید
فصل شکوفایی من
تو باغ احساس منه
ناجیه قلبم
عشق بدون تردید
خود را نبین که رستی
دنبال ارزشهایی باش که هیچگاه از داشتنشون یا خرج کردنشون برای هر کسی(تاکید می کنم هرکسی)پشیمون نشی.ضمن این که ارزش رو همیشه قدرت تایین کرده امیدوارم امروز فرمانروایملک خودت شده باشی و
فقط سعی کن فرمانروای خوشگلتری باشی.......که هر حکمی بده بشه با طلا نوشتش
دوست عزیز
ممنون از ثبت نظرتتون، من با این قسمت صحبتتون که همیشه ارزش رو قدرت تایین کرده موافق نیستم، خیلی وقت ها ضعیف بوده که ارزش ها رو ثبت کرده
ضعیف تا زمانی که ضعیفه حکمش ماله دلشه یک امر کاملا شخصی در حصاردیوار وجود.اونی که میگی ضعیف ارزشیو حکم کرده یا مال دنیای فردیش بوده یا زمان اقتدارش..........
این عشق در طول تاریخ شکلش و فرم وجودیش یه خورده تغییر کرده.تمام تندرویهای مذهبی و ایدءولوژیک شاید ریشه در این عشق داشته .چه به شکل شکست خوردشو چه به شکل آرمانیش
این روندشکل گیری شخصیت شما شبیه بقیست.فقط اون تغییرات آخری رو نمیدونم چرا کسی دتبالش نیست.
لطمه ی روحی، تاوانی است که هر شخص باید بابت استقلال خود بپردازد
آمریکا، سوئد و سوئیس؛ اینها کشورهای ثروتمند بودند. شکلات، غذاهای آماده و بیسکویت از آنجاها میآمد. آمریکا از دید بچهگانه کشور قدرتمندی بود. خیلی قدرتمندتر از "آلمان خودمانِ" پدر و البته قدرتمندتر از پدر. این تحقیر نسل پدرهایمان توسط آمریکا بود. روسیه "پرجمعیت بود، اما کممانده بود در جنگ رمقش گرفته شود". اما برعکس، آمریکا قویترین بود؛ بزرگترین بود و ارزشها و فرهنگش پذیرفته شد. باعث رنجیدگی خاطر آنهایی که راهافتادهبودند تا دنیا را فتح کنند. که فکر میکردند نژاد برترند. افتخار میکردند. حالا همانها خم میشدند تا تهسیگار جمع کنند و مجبور شدند تا در کلاسهای بازآموزی شرکت کنند. همین کلمهی بازآموزی کافی بود: Reeducation.
“عشق” تنها چیزیست که “انتظار” را سخت تر می کند….