کوکتل

30 سال دارم، عاشق دانستنم و هزار بار افسوس که دانسته هایم کیف دستی ام را هم پر نمی کند.

کوکتل

30 سال دارم، عاشق دانستنم و هزار بار افسوس که دانسته هایم کیف دستی ام را هم پر نمی کند.

وقتی که من عاشق می شم دنیا برام رنگ دیگست ...

این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است.

از چند ماه پیش بنا به آشنایی با یک انسان دوست داشتنی (شاید زمانی یک مطلب بیوگرافی وار در موردش نوشتم.)، ذهنم درگیر موضوعاتی شده که شاید هیچ وقت قبل از این اتفاق با این جدیت به آن ها فکر نکرده ام، اینکه سبک و روش زندگی تک تک ما بر چه اساسی شکل گرفته؟!، مفهوم خوب و بد در ذهنمان ناشی از چیست؟!، ریشه هنجارها، ارزش ها و قوانین نوشته و نانوشته برای زندگی ما در کجاست؟!

شاید برای رسیدن به پاسخ هر یک از این پرسش ها به سال ها زمان نیاز داشته باشیم، اما فکر کردن به هر کدامشان برای خود من نتایج مفیدی داشت و انگار قدم به قدم پیش می روم و خودم را بیشتر می شناسم و با این خودشناسی اشتیاقم برای اصلاح کج و ماوجی های ذهنی و رفتاری ام بیشتر می شود.

اگر بخواهم نتایج این خودشناسی را که هنوز هم در مراحل اولیه است، در چند جمله بگویم، 12-13 سال اولیه زیر بمباران تربیتی مذهبی و سنتی خانواده و مدرسه بودم، یکی دو سال طول کشید که رویم به انتقاد باز شود، یکی دو سال بعدی را هم درگیر اضافه و کم کردن باید ها و نباید هایم بودم و بعد هم شاید تا 20 سالگی یک "من" فرموله برای خودم داشتم که خیلی هم عاشقش بودم (از همین جا می فهمم که همیشه آدم مغرور و خودشیفته ای بودم.) و خارج از قالب تعریف شده ام کمتر رفتار کرده ام.

و اما حالا چند ماهی است بعد از پرسه زدن در تمام این خاطرات دلم یک "من" دیگر می خواهد، یک "من" عاشق، یک "من" که هیچ مرز و محدوده ای جز عشقش به تمام زندگی نمی شناسد و تمام نتایج این خودشناسی نصفه و نیمه ام شاید همین یک جمله باشد " تعهد آورترین قانون نانوشته انسان ها در تمام تاریخ فقط همین عشق است."

عادت زدگی

این مطلب یک تراوش ذهنی روزمره و شخصی است.  

گاهی اوقات در پی مشکلات و اتفاقات ناخوشایند، وقتی که به بداخلاقی هایم دقت می کنم ریشه هایشان را بیشتر در یک سری عادت ها و تعصبات بی مورد می بینم، از این جهت می گویم بی مورد که بود و نبودشان اساسن در کیفیت زندگی تأثیری ندارد و مثل لباسی است که یک ملت، یک فرهنگ یا یک خانواده برای خودش می دوزد و کسی هم نیست بگوید لباس اگر دست و پا گیر شود زیادی کلفت و نازک باشد به آدم آسیب می رساند اما تفاوت این ماجرا با مثال لباس این است که به این راحتی ها از تن بیرون نمی آید و تعویض نمی شود.

خیلی وقت ها از خودم که کلافه می شوم دلم می خواهد کاش قبل از همه این عادت های اکتسابی و اکتساب های عادتی فهرستی جلویم می گذاشتند و می گفتند خودت انتخاب کن. می دانم که هیچ وقت دیر نیست و ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است اما تنبلی هم جزء عاداتم شده، خیلی کار می برد به خودم مسلط شوم و این سبک زندگی عادت محور را اصلاح کنم و بشوم همانی که می خواهم باشم.

!!!

به دنبال جایگزینی :

غم، تردید، سستی، خودخواهی، غرور، حسرت، پشیمانی، خشم، کینه، نفرت، ضعف و ناراستی

با :

عشق و اطمینان

هستم.